من به فریاد

برهوتی شده دنیا که تا چِش کار می‌کنه مرده س و گور

من به فریاد

برهوتی شده دنیا که تا چِش کار می‌کنه مرده س و گور

تو چه مظهری؟

و تو قطعاً اونی نیستی که آدم باید باهاش واردِ یه رابطه در ابتدایی ترین نوعِ متداولِ خودش بشه و باهاش بره و بیاد و حرفایِ بیخود بزنه و اخبارِ بی بی سی نگاه کنه و خرید کنه و کنار دستش وایسه ظرفا رو بشوره و باهاش همخوابگی کنه و غذایِ حاضری بخوره.. تو همونی، و درست خودِ همونی که آدم باید مثلِ یه تابلویِ نقاشیِ مهم و تاثیر گذار و پرمعنی، بذارَتِش یه گوشه از نشیمن رویِ مبل. و یک روزِ کامل رو به تمامی خیره شه تویِ چشماش. تو اون عمقِ تموم نشدنیِ قهوه ای رنگ. تویِ اون اثرِ به غایت هنرمندانه. تو اون بخشِ تکرار ناشدنی ای که از این طبیعت وام گرفته.و وقتی که شب شد چشماشو ببنده و تا جایی که در توانشه و تا آخرین لحظه ای که هنوز به خواب نرفته، با به یاد آوردنِ تصاویرِ ثبت شده ای که از تو تو ذهنش باقی مونده، در شعفِ وصف ناپذیرِ خودش غوطه ور شه. این، اون کاریه که از آدمِ عاقلی که با تو باشه، توقع میره. باقیش همه حماقت است و بست.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.